خوش امدید
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست
سکوت تنهايــــــــــي ام را تو بشکن : با زمزمه هـــات ، با ترانه هــــات، با هيــــــاهوي خنده هـــات ، با آواي کلمــــات ، با گرماي دستــــات ، با نور ديدگــــانت ، با هياهوي شادي هـــات بشکــــــن و خورد کن سکوت تنهايـــــــي ام را ... بگــــــــذار انعکــاس آن چيزي بـــاشد جز تنهايــــــــي ...
می گویند بعضی حس ها را نمی شود نوشت..آنقدر خاکی اند که از ترس فاش شدن از قلم می گریزند..غروب پنج شنبه است..آسمان چقدر به زمین نزدیک می شودو تو گویی نفس کم می آوری مقابل این بزرگی..قدم نمی زنی ..این جا دل پیش قدم می شود..کفش ها خودشان بیرون می آیند..همین جا به سجده می افتی..گویی قلبت تیر می کشد و تو می گریزی از همه چیز..خاک می شوی مثل خاک..دلت روانه شده و اشکت دنباله دار..اینجا خدا با آدم سخن می گوید..در این نقطه که خاک و تنهایی و خدا در هم و با هم اند..همین جا انسان آغازمی شود..به یاد داری دخترک دل کسی را برای دردش میخواست..این جا همین خاک با دل دریاییش صبوری می کنند برایش..مگر دل دخترک چه می خواست؟!آن روز آسمان چقدر وسیع شده بود..می بینی!چندیست دخترک فقط با قطره ای از چشمان تو می نگرد آسمان را..میخواهد چشمانت شود..می داند که چراغ های ذهنش را روشن کرده ای..آنقدر روشن که دیگر هیچکس در این دنیا نمی تواند آن را خاموش کند..می داند در کنارش میمانی..آنقدر به او نزدیک شده ای که گرمای وجودت سرمای فلبش را ذوب کرده..می خواد برگردد و در آغوشت بگیرد..تو را ببوست و برای همیشه از تو بگوید..دخترک اینک نو شده..با سال ها و ماه ها و روزها و لحظه های قبل از با تو بودن فرق کرده.. اینک حرف دلش با توست ..بگو که آغوشت باز هم برایش بازاست. ۱۰۰ بار از ۹۰ نفر ۸۰ سوال کردم، ۷۰ نفر آنها به ۶۰ سوال من ۵۰ جواب دادند ۴۰ روز گشتم ۳۰ روز غذا نخوردم ۲۰ روز نخوابیدم وبه ۱۰ شهر رفتم در ۹ خانه را زدم ۸ نفر آنها در را برویم گشودند ۷ نفر آنها ۶ آدرس صحیح به من دادند ۵ بار آدرس را خواندم ۴ بار دنبال تو گشتم ۳ در را زدم تا ۲ روز بعد تو را یافتم تا ۱ بار بگویم دوستت دارم No I can't forget this evening Or your face as you were leaving But I guess that's just the way The story goes You always smile but in your eyes Your sorrow shows Yes it shows No I can't forget tomorrow When I think of all my sorrow When I had you there But then I let you go And now it's only fair That I should let you know What you should know I can't live If living is without you I can't live I can't give anymore I can't live If living is without you I can't give I can't give anymore Well I can't forget this evening Or your face as you were leaving But I guess that's just the way The story goes You always smile but in your eyes Your sorrow shows Yes it shows I can't live If living is without you I can't live I can't give any more I can't live If living is without you I can't give I can't give anymore
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریــــــــــــاد فــــــــــــــــــــریـــــــــــــادی بـــــــرای تــــــــــــــــو فریادی که از اعـــــماق قلـــــب خستـــه ام پا می گیرد و هــــــــــــــنــــــــــوز کــــــــــــــــه هـــــنـــــــــوز اســـت و بــــا ایـــــــــــــن کــــــــه مـــــــدت ها از رفتنــــــت گذشته هنــــــــوز بر حنــــــــــــــجره خســــــته ام جاری نگـــــــــــشته زیـــــــــبایــــــم هنوز نتوانسته ام درد عمیق نبــــودن و رفتـــــــنت را باور کنـــــم عشــــــــــــــــــــــق من هنوز صـــــدای زیبای مستیت و هنوز گم شدن در قطره قطره ی بـــــــــــــعد صدایت فراموشم نشده و بــــــــــه خدای اسمان ها قســـــــــم هـــــــنــــــوز کـــــه هــــنـــــوز اســـــــــت عروجی که با تو بودن برایـــم اورده پایان نیافته پرنده را که ازاد کنی روزی برمــــــــــی گردد و مــــــــــــــن خاکـــــــی از ایــــــــــن اتفــــــاق زمینی زیـــــــــــــاد دور نیســــــــتــــم روزی مـــــــــــــــی ایـــــــــــــــــم و تـــــــــــــــو را بــــــــــا خـــــــــــــود بـــــــــــــــه اوج رویاهـــــایم می بــــرم مـــــی بــــــــــرم تــــــــــــا ببــــــیــــــــنی مــــــــــخمـــــــــل رویــــــاهــــای پســــــــرک چــــــــــــــــــــه رنــــــــــــــــــگـــــــــــــــــی دارد!!!!!!! مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن می ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم مـــــــــــــــنــــــــــــــــــــتـظـــــــــــــــــــــــرم بــــــــــــــــــــــــاش ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥
کاش لحظه های با تو بودن مثل خط سفید جاده بود,
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست
تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست
تنهايي را دوست دارم...........
زيرا در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست
تکه تکه میشد ولی قطع نمیشد.
وقتی تو نیستی
چه حس مضحکی است
به شنبه چشم دوختن!!
می دانم نمی بینمت
وباز
خود را چو کوه کن ساده
می فریبم
که شاید
فردا تو آمده باشی
Design By : Pichak |